جدول جو
جدول جو

معنی میان پرده - جستجوی لغت در جدول جو

میان پرده
(یامْ پَ دَ / دِ)
نقطه هایی که بین حروف به جای حروف یا پرده های متروک گذارند. نیم پرده، (در سینما یا تآتر) فاصله دو پردۀ نمایش. در فاصله دو قسمت مجزا از یک نمایش که پردۀ سن می افتد
لغت نامه دهخدا
میان پرده
فاصله دو پرده نمایش، نیم پرده
تصویری از میان پرده
تصویر میان پرده
فرهنگ لغت هوشیار
میان پرده
((پَ دِ))
نقطه هایی که بین حروف پا پرده های متروک گذارند، نیم پرده
تصویری از میان پرده
تصویر میان پرده
فرهنگ فارسی معین
میان پرده
آنتراکت
تصویری از میان پرده
تصویر میان پرده
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ / دِ)
خاسر. متضرر. مغبون. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زیان و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(جَ گَ)
دهی از دهستان حومه بخش کرج شهرستان کرج، واقع در 5 هزارگزی شمال کرج با 262 تن سکنه. آب آن از رود خانه کرج و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(یامْ پُ تَ)
جزیره ای که فاصل میان غازیان و بندرانزلی است و با پلی به غازیان متصل است. رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ذیل بندر پهلوی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 15هزارگزی باختر رودسر، با 300 تن سکنه. آب آن از نهر پل رود و راه آن ماشین رو است. ماشین برنج کوبی دارد و مزرعۀ مازندران بیجار در آمار جزء این ده بشمار است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یامْ چَ / چِ)
وسط پاچه، میان پا. میان پای. (ناظم الاطباء). میان دو ران:
میلم به میان پاچۀ او بیش کشد
زیرا که میان پاچه ز کس تنگ تر است.
میرم شاه.
در نامۀ اعمال تو چیزی نبود
جز حرف میان پاچه و سرگیری و غرق.
حکیم شفایی
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
نام ایستگاه راه آهن از دهستان علا بخش مرکزی شهرستان سمنان و آن اولین ایستگاه سمنان به دامغان در کیلومتر 18 است سکنۀ آن همان کارمندان ایستگاهند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان، واقع در 10هزارگزی خاور کردکوی با 720 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
قریه ای است هشت فرسنگ و نیمی میانۀجنوب و مشرق تنگستان. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت، واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری سبزواران با 240 تن سکنه. آب آن از رود خانه هلیل و راه آن مالرو است. مزرعۀ میان ده پایین جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(یامْ پُ)
هرچیز توپر که پوک نباشد. آنچه میان آن خالی نباشد. (از یادداشت مؤلف) ، نوعی شیرینی یا آجیل که بیشتر در آذربایجان (مخصوصاً در تبریز و اسکو و خسروشاه و مراغه) درست کنند و برای ساختن آن، ابتدا هسته و قشر درونی هلو، شفتالو، زردآلو، گلابی را خالی کنند تا پوست آن با قشری از گوشت میوه بماند سپس آرد یا کوبیدۀ شکر و گردو و بادام و جز آن را توی آن می ریزند و می گذارند خشک می شود و بسیار مطبوع و خوش طعم می گردد
لغت نامه دهخدا
تصویری از میان پاچه
تصویر میان پاچه
وسط پاچه. آلت رجولیت
فرهنگ لغت هوشیار
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
رودخانه ای که از ارتفاع هشتصدمترسی دامنه های شمال غرب کوه
فرهنگ گویش مازندرانی